گربه و موش با هم ساختند، وای به حال بقال

ریشه ضرب المثل های فارسی,ضرب المثل های فارسی با معنی داستان ضرب المثل موش و گربه با هم ساختند، وای بر بقالی! استفاده می شود: این ضرب المثل در مواردی به کار می رود که دو دشمن بخواهند علیه یک دشمن متحد شوند. یک روز، چند موش به دنبال یک لانه جدید هستند. ، یک روز، رئیس یکی آنها یک خواربار فروشی باز کردند. موش ها فکر کردند گنجی پیدا کرده اند. چون هر چه می خواستند پیدا می کردند و می خوردند. یک روز به گونی گندم می رفتند و روز دیگر گونی آجیل را سوراخ می کردند و روز دیگر گونی نخود و لوبیا را می جویدند. در روزهای اول، مغازه دار فکر می کرد که می تواند با گذاشتن تله و ریختن سم از شر موش ها خلاص شود. اما بعد از مدتی متوجه شد که این چیزها هیچ فایده ای برای نجات او از دست مهمانان تازه وارد ندارد. مغازه دار به توصیه همسایه ها گربه جوان وحشی را پیدا کرد و به مغازه خود آورد. به امید اینکه از دعوای همیشگی موش و گربه استفاده کند و بتواند از شر موش ها خلاص شود، گربه در طول روزها یک تکه گوشت و مقداری شیر می خورد و در مغازه پرسه می زند و چرت می زند. شب که مغازه بسته می شود و موش ها پیدا می شوند، در یک چشم به هم زدن به آنها حمله می کند و آنها را می خورد.پس از مدتی، با وجود این گربه تیزبین، او جرأت پیدا کردن موش را در آنجا نداشت.این معامله خیلی خوب بود و مغازه دار از گربه راضی شد و از شر موش ها خلاص شد. گربه هم راضی بود که از صبح تا شب سرگردان بود و تا شب خورد و خوابید و از مال دکاندار پاسداری کرد و چند موش خورد و کیسه تحویل داد و مقداری هم خورد. مغازه دار ابتدا توجهی به موش ها نداشت، اما وقتی چند هفته ادامه پیدا کرد، ترسید که گربه تنبل شود و اوضاع به حالت عادی برگردد. مغازه دار برای جلوگیری از تنبلی گربه تصمیم گرفت در طول روز غذای کمتری به گربه بدهد تا گرسنه نشود و شب ها باید بیشتر مراقب باشد تا موش ها را بگیرد. اتفاقاً نقشه مغازه دار شکست خورد. گربه توجه او را جلب کرد و آن دو موش را گرفت و خورد، اما به دلیل کم شدن غذای روزانه، گربه کمی لاغر شد. گربه تنبلی که با تلاش کمتر غذای لذیذ تری می خورد، از این موضوع خوشحال نشد. وضعیت. می دید که هر روز لاغرتر می شود اما صاحب مغازه اصلا به او اهمیت نمی داد.از سوی دیگر، موش ها با وجود ترس و وحشتی که گربه ایجاد کرده بود، نتوانستند از گنج بزرگی مانند خواربارفروشی عبور کنند، یک روز با گروهی از موش ها نشستند تا نقشه ای بیاندیشند.وقتی صحبت موش ها تمام شد یکی از موش ها که بسیار باهوش و حیله گر بود قبول کرد که با گربه صحبت کند موش شجاع در حالی که گربه را تماشا می کرد در میان کیسه های برنج و گندم و نخود و لوبیا پنهان شد اما گربه ندیدم ندیدم موش فریاد زد: خوب گوش کن گربه، می خواهم چند کلمه با تو صحبت کنم. اول از همه بدان که هرگز به من نخواهی رسید که هنوز به من نرسیدی، اما من چیزی دارم که اگر گوش کنی به درد تو می خورد. گربه تنبل که خیلی خسته بود گفت: هرچی میخوای بگو من میرم بخوابم خیلی خسته ام موش گفت:ببین گربه عزیز از وقتی اومدی اینجا حالمون خیلی بد شده. ما داریم از گرسنگی می میریم گربه از گفته موش خوشش آمد و گفت: این حداکثر قدرت من است. آیا غیر از این انتظار داشتید؟ این مغازه دار این چند هفته غذای کافی به تو نداده که سیرت کند؟ گربه لبخندی زد و گفت: به من بگو بقیه حرفات را می شنوم.موش گفت: ببین گربه عزیز، ما هر دو تا زمانی که اینجا هستیم به هم نیاز داریم.مغازه دار به شما نیاز دارد. او به شما غذا می دهد و از شما مراقبت می کند تا خرابکاری ما کاهش یابد. بیایید یک معامله انجام دهیم. هر روز به اندازه شما و ما گونی گندم و برنج و آجیل داریم. ما غذا می گیریم و غذای شما را در جایی مخفی می کنیم تا بعداً بخورید، سپس غذای خودمان را می خوریم. به این ترتیب نه مغازه دار آسیب زیادی می بیند و نه شما گرسنه می شوید، گربه ساکت شد و پس از کمی فکر گفت: خسته ام و می خواهم بخوابم. فقط زیاد سر و صدا نکن موش با جلب رضایت گربه به دوستانش اطلاع داد. موش ها با احتیاط تمام غذای مورد نیاز خود را از کیسه ها برداشتند و مقداری غذا برای گربه گذاشتند و به لانه خود رفتند، گربه به این برنامه راضی شد و موش ها گرسنه نماندند. اما در این میان کلاه بیچاره مغازه دار از هر طرف روی سرش می افتاد و نمی دانست که این کلاه به خاطر نقشه خودش روی سرش گم شده است.
بیشتر بخوانید:  ضرب المثل دست بده ندارد

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه

ضرب المثل اگر بگوید سفید است می گویم سیاه است دامنه کلمات و ضرب المثل …