قطره عشق؛دلش دریا می خواست

 قطره عشق, جملات خواندنی, عشق; دلش برای دریا تنگ شده بود، خیلی وقت بود که به خدا خواسته بود، اما خدا گفت: از قطره ای تا دریا، راه درازی است، راه رنج، عشق و صبر، هر قطره. ارزش دریا را ندارد!» «قطره گذشت و گذشت، قطره رها شد، قطره ایستاد و یخ زد، قطره جاری شد و راه افتاد، قطره گم شد و به بهشت ​​رفت، قطره. هر بار چیزی از رنج و عشق و صبر آموخت تا روزی که خداوند به او گفت: امروز روز توست، روز دریا شدن! روزی دیگر قطره به خدا گفت: آیا چیزی بزرگتر از دریا هست؟ خدا گفت: وجود دارد. قطره گفت: پس من آن را می خواهم، بزرگترین و بی نهایت! سپس خداوند قطره را گرفت و در دل آدم گذاشت و فرمود: «اینجا بی نهایت است! و آدمی عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت که عشق را در آن بریزد، اما هیچ کلمه ای قدرت وزن آن را نداشت. عشق.کسی که تمام عشقش را در یک قطره ریخت، قطره در دل عاشق فرو رفت و وقتی قطره از چشمان عاشق افتاد، خداوند گفت: «اکنون تو بی نهایتی، چون تصویر من در اشک عشق است! ” ” .
بیشتر بخوانید:  جملات جالب و زیبا از بزرگان

مطلب پیشنهادی

دلنوشته های دلنشین

دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …