ضرب المثل مثل سگ پشیمان است

ریشه ی ضرب المثل های ایرانی, ضرب المثل های قدیمی داستان ضرب المثل مثل سگ توبه است کاربرد: به کسانی که از طمع وجودشان را از دست می دهند می گویند روزی روزگاری سگی تنبل و بیکار در دهی زندگی می کرد. این سگ بیکار همیشه گرسنه بود و هرگز یک وعده سیر هم نمی خورد، زیرا یکی باید یک تکه گوشت یا استخوان به او می داد. یا یکی از همسایه ها باقی مانده غذای دیشب را جلوی سگی که می خواست دور بریزد گذاشت، بعد از چندین سال سگ از این وضعیت خسته شد. او تصمیم گرفت و می خواست شغلی پیدا کند تا بتواند یک غذای ثابت بخورد. با خود گفت: می توانم سگ پلیس شوم؟ نه، اگر سگ پلیس شوم، ممکن است شب و نیمه شب به مأموریت بفرستم و باید بیدار شوم، نه نمی توانم این کار را انجام دهم. با خودش گفت یکی از دوستانش نگهبان است. آن سگ از شغل و وضعیت زندگی خود بسیار راضی است. او تمام شب را بیدار است و تمام روز را می خوابد. با خودش فکر کرد و گفت: نه اینطوری نمی شود، باید شب بخوابم، باید دنبال کاری بگردم که روز باشد و شب استراحت کنم. در همین فکر بود که گله ای از گوسفندان را دید که به چرا می روند.سه سگ با چوپان گله را هدایت کردندسگ داستان از یکی از سگ ها پرسید: شغل شما چیست؟ گفت: باید مراقب گوسفندان باشیم تا حیوانات درنده به آنها نزدیک نشوند. ما از صبح تا عصر از این گوسفندان نگهداری می کنیم و شب ها استراحت می کنیم. سگ تنبل که فکر می کرد این کار برای خواب و غذا خوردن خوب است، می خواست دنبال این کار برود. اما این روستا که سگی نگهبان گله داشت تصمیم گرفت همان شب استراحت کند و صبح روز بعد برای بازدید از روستاهای اطراف بیرون برود تا اگر سگ نگهبان گله نداشتند برایشان کار کند. شب و صبح روز بعد قصاب محال تکه استخوانی را به او پرتاب کرد، نخورد و با دندان گرفت و در حالی که بسیار گرسنه و خسته بود از روستا بیرون رفت تا آن تکه استخوان را بخورد. وقتی شهر را ترک کرد، از تپه بالا رفت تا به پشت آن رسید، آرام آرام به رودخانه نزدیک شد، سگ تشنه بود. او برای نوشیدن آب به سمت رودخانه می رفت که ناگهان به رودخانه نگاه کرد و سگی را دید که استخوانی در دهان داشت در آب. او با خود فکر می کرد که اگر آن استخوان را بدست بیاورم، می توانم مدت بیشتری سیر باشم و می توانم در شهرهای بیشتری دنبال کار بگردم.با این فکر سگش را به رودخانه انداخت تا استخوان سگ را در رودخانه بگیرد.هر چقدر در آب تلاش کرد، سگی پیدا نکرد. همین که داشت توی آب می پرید، استخوان خودش از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد. در واقع سگی در آب نبود، سگ تنبلی که فکر می کرد باهوش است عکس خود را در آب دیده بود و با این حیله گری فقط یک تکه از استخوان خود را از دست داده بود. او به لبه یک آبشار رسید. و به ته آبشار افتاد. سگ بیچاره در حال غرق شدن بود و کسی نبود که او را نجات دهد. سرانجام سگ با تلاش فراوان توانست به تکه سنگی که در پایین دست بود برسد و خود را نجات دهد.
بیشتر بخوانید:  ضرب المثل کسی از توپهای خالی شما نمی ترسد

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه

ضرب المثل اگر بگوید سفید است می گویم سیاه است دامنه کلمات و ضرب المثل …