متنی زیبا و خواندنی درباره پاییز. بیچاره پاییز نمک در دستش نیست! این همه باران به مردم می دهد، اما همین مردم او را به خزان متهم می کنند. ما خودمان هستیم. تقصیر خودته تحویل هدیه با هزار طلسم و طلسم! او سیاست “تابستانی” را ندارد که با مردم بیرون گرم و دوستانه است، اما در عوض خنجر دردناکی را در پشت می زند. بیتفاوتی او خیلی طلب است! او “پاییز” است. صادق و بخشنده! با دلی ساده فکر می کند که اگر تمام دارایی اش را زیر پای مردم بریزد، روزی. جایی . فقط یک لحظه. از خوبی او می گویند! نمیداند که مردم راستگویی و گذشتشان را پای عشقشان نمیگذارند… رسم مردم همین است…! یکی این را در پاییز امسال بگوید، مردم به یاد خواهند آورد که تو عادت عشق را به آنها آموختی. دست در دست عاشقی پا بر برگ هایت می گذارند و می گذرند. تنها خاطره ای که برای شما باقی مانده صدای خش خش برگ هایتان پس از رفتن آنهاست. شکسته شده! .