بایگانی برچسب: داستان ضرب المثل ها

داستان ضرب المثل ﻣﺮﺩﻩ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺯﻧﯽ؟!

ضرب المثل مرده ناصرالدین شاه زمانی گفته می شود که کسی تنبل است و بار حقوق گرفتن بر دوش دیگران است و از بیکاری نجات نمی یابد. داستان ضرب المثل : در زمان ناصرالدین شاه عده ای از بیکاران دور هم جمع می شدند و هر بار یکی از آنها …

توضیحات بیشتر »

داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب

داستان ضرب المثل جالب “Ve a tu casa” یعنی “به خانه خود برو” یعنی برو دنبال کار خودت و در کار دیگران دخالت نکنی و در اموری که به تو مربوط نیست برو خانه خودت. شیخ بهایی، عالم و عارف و وزیر علم عصر صفوی، مش حسن که در یکی …

توضیحات بیشتر »

ضرب المثل ﺿﺮﺭ ﺑﻪ ﻣﺎﻝ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ

ضرب المثل به مال آسیب می رساند نه جان دو تاجر که یکی نفت و دیگری مس حمل می کرد، می خواستند با کشتی به سرزمین دیگری بروند تا کالاهای خود را بفروشند. تاجر نفت که از مردم دیگر شنیده بود نفت در آن کشور خریدار زیادی ندارد، زیرکانه به …

توضیحات بیشتر »

ضرب المثل كار از محكم كاری عیب نمی‌كند

قصه ضرب المثل کار اشتباه نمی کند کاربرد: کنایه از وسواس و کار زیاد در کار قصه ضرب المثل: روزی روزگاری ملانصرالدین که به رفتارهای عجیب و غریبش بسیار معروف است، چند ساقه مو در باغچه گوشه خانه شما کوتاه کرد. ملا چند هفته از آنها مراقبت کرد تا اینکه …

توضیحات بیشتر »

ضرب المثل آن ریشی که گرو می گیرند این نیست

این داستان ضرب المثل ریش عاریتی نیست. اما برای برآورده شدن آرزویشان می خواهند ریششان را گرو بگذارند!مرد معروفی به پول نیاز داشت و برای قرض گرفتن نزد تاجری رفت و چون ودیعه ای پیدا نکرد تا او را رها کند، تاجر به او گفت: ریش خود را گرو بگذار. …

توضیحات بیشتر »

دوست آن باشد که به تو راست گوید، نه آن‌که دروغ تو را راست انگارد

داستان ضرب المثل دوستی است که به تو راست می گوید نه آن که به تو دروغ می گوید. دوستی ها پیش می رود حکایت ضرب المثل: دهقانی دارای مال و مال بسیار و مال دنیا و وسیله ای برای عقد و پول بود، تو همیشه در مورد حفظ مال …

توضیحات بیشتر »

ضرب المثل اگر رفیق شفیقی، درست‌پیمان باش

داستان ضرب المثل اگر دوست شفیقی راست باشد در گذشته زرگران و نجاران در آذربایجان با هم دوست بودند. نام نجار «شفیق» و زرگر «رفیق» بود. اتفاقا هر دو مزاحم شدند. شفیق عاقل بود، به دوستش گفت: فواید سفر زیاد است بیا با هم سفر کنیم. هر دو موافقت کردند …

توضیحات بیشتر »

ریشه ضرب المثل حرفهای بند تنبونی

ضرب المثل حرفهای بند تنبنی در زمان امیرکبیر بازار به قدری آشفته بود که هرکس در مغازه اش انواع سکس می فروخت. طبق دستور امیرکبیر همه موظف بودند از یک نوع کالا بفروشند، مثلاً پارچه فروش فقط پارچه می‌فروشد، سفالگر فقط کوزه می‌فروشد و غیره. او هم می فروشد، امیرکبیر …

توضیحات بیشتر »

با مردن یک میراب ،شهر بی آب نمی ماند

حکایت ضرب المثل: آب انبار که می میرد، شهر بی آب نمی شود. یک نفتکش بود که فکر می کرد شخص مهمی است. کار آب انبار چه بود؟ در گذشته که آب نبود. لوله‌ها، وظیفه مخزن‌ها برای توزیع آب بود. کارهایی که هیچ کس نمی توانست انجام دهد میراب در …

توضیحات بیشتر »

ضرب المثل آش رشته، آن طرف رودخانه هم می‌آید

داستان ضرب المثل «آش نشت» نیز در آن سوی رودخانه یافت می شود. در مورد منشأ این ضرب المثل، زنی به «آش نشت» بسیار علاقه داشت و هر روز همان غذا را می پخت. برخلاف او، شوهرش رشته پلو را دوست نداشت و همسرش هم حاضر نبود چیز دیگری بپزد. …

توضیحات بیشتر »