زندگی مثل خانه ای به هم ریخته و به هم ریخته است و تو در آن غرق می شوی… این تابلو را روی دیوار اتاق می گذاری، آن فرش را جلوی پله ها می اندازی، راهرو را جارو می کنی، مبل ها به هم ریخته است، مهمان ها آنجا هستند *رسیده اند و هنوز تغییر نکرده اند* اوه، او در آشپزخانه است و شما هنوز کار دارید. و یک چهار چشم حسود از یک اتاق به اتاق دیگر می رود. از پاسیو به راهرو می پری، از پله ها بالا می روی، برمی گردی… پرده، فرش، سماور، گل، میوه، چای، شربت، شیرینی، شهرام، رامین، مهین و شاهین.غوطه ور در این کشمکش ها* و گرفتاری ها* و مشغله ها و خیالات. به چهره اش در مقابل خود خوب نگاه کن! می خواستی باشی؟ اگر نه، پس چه کسی و چه چیزی از همه این نگرانی ها فوری تر و مهم تر است. آنچه را که گیج کننده، پوچ، روزمره، تکراری، زودگذر، تقلیدی، ناپایدار و ارزشمند است را از خود دور کنید و بهای آن را بپردازید و درستش کنید.
برچسبخانه شلوغ و پراثاث زندگی زندگی زیبا عمر آدم قالیچه لحـظه های زنـدگی مطالب خواندنی مطالب خواندنی جالب مطالب خواندنی روز مطالب خواندنی وجالب
مطلب پیشنهادی
دلنوشته های دلنشین
دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …