یادش بخیر قدیما… (2)

خاطرات دهه 60, شما یادتون نمیاد

شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام کوفته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
انقد که من از کفشم لذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لذت نمیبره …

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر :
تو دبستان که زنگ بازی تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم.

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر چه روزگاری داشتیم با زاغکی که قالب پنیر برداشت و بعد آقا روباه زمان کودکی ما سرش کلاه گذاشت.

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات زمان آغازین وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز آموزنده ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت درست کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار آموزنده بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم سریع سریع میزد !!!

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر: اون روزایی که هوا برفی و بارونی بود،ناظم مدرسه میگفت:
امروز صف نیست..
ماهم  کلی کیف میکردیم وخوشحال میرفتیم سرکلاس..

بیشتر بخوانید:  شما یادتون نمیاد (2)

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

اخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
شادی مادی هم در کار نبود تنها گریه و لباس پاره
که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت 12 روز بیکاری میشدیم ، شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت 12 میرفتیم ؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!!

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر :
مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت و سر صف به ما میداد و بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سرکلاس ها.

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر :
گل گل ، گل اومد ، کدوم گل ؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه ! کدوم کدوم شاپرک ؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده ، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده ، میره و برمیگرده … شاپرک کوفته میشه … بالهاشو زود میبنده … روی گلها میشینه … شعر میخونه میخنده !!!

بیشتر بخوانید:  سخنان آموزنده فلورانس اسكاول شین

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با جهت آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر:
اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه… حس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه.

خاطرات دهه 60, شما یادتون نمیاد

 یادش بخیر قدیما

یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک
چارخونه روی تخته سیاه :
“آموزش و آموزش عبادت هست”

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک
کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم سرشاد بشیم که پاک شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر:
هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه “بچه های انقلاب” رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم.

بیشتر بخوانید:  تفاوت آدم های کوچک , متوسط , بزرگ!

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

بچه که بودیم تو بازی هامون همه اش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
بزرگ که شدیم همه اش تو خیالمون بر می گردیم به خردسالی
بچه که بودیم بچه بودیم؛

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادتون میاد…وقتی آموزنده برای درس پرسیدن نام بالایی یا پایینیمون رو میخوند، احساس معجزه بهمون دست میداد.

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم
میشد ، خدا خدا میکردیم آموزنده به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …همیشه هم گچ های رنگی زیر دست آموزنده زود میشکست، بعدم
صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

-یادش بخیر:
تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت افزایش می آوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه داخل میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم!

یادش بخیر قدیما, خواندنیهای دیدنی

یادش بخیر قدیما

 یادتون میاد ؟؟؟
نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش
رنگ تر میشد …

مطلب پیشنهادی

دلنوشته های دلنشین

دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …