نامه یک مادر به فرزندش

محبت به پدر و مادر, نامه مادر به فرزند پسر عزیزم، وقتی مرا پیر و ناتوان یافتی، صبور باش و مرا درک کن، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم، صبور باش و به یاد داشته باش که من همین چیزها را به تو آموختم، اگر وقتی حرف می زنم حرف هایم را تکراری و کسل کننده می کنم، صبور باش و حرف هایم را قطع نکن و به حرف هایم گوش کن، همانطور که بچه بودم بارها و بارها عاشقانه به حرف های تکراری تو گوش می دادم، اگر تو لحظه ای را برای تغییر من در نظر بگیر، این کار را با عصبانیت انجام نده و یادت باشد، وقتی کوچولو بودی، مجبور بودم چند بار در روز لباست را عوض کنم، تا تو را سرگرم کنم یا بخوابانمت، باید به تو می گفتم داستان بارها و بارها پس عصبانی نشو اگر بارها و بارها به من چیزی می گویی که نمی خواهم به دستشویی بروم، مرا سرزنش نکن، به یاد بیاور آن زمانی را که مجبور بودم تو را با هزار تا حمام کنی و یکی معذرت میخوام، وقتی با پوزخند سوال میپرسم، وقتی از تحولات و دنیای امروز بی خبرم، وقت حرف زدن ندارید. یا چیزی، حافظه ام کمکی نمی کند، به من فرصت بده و منتظر باش تا بیایم آن را بگیرم، اگر نه بگذار یادآوری کنم، عصبانی نشو، مهم ترین چیز برای من این است که حرف نزنم، بلکه باشم با تو و به من گوش کن، وقتی پاهایم نمی توانند راه بروند، دست هایت را به من بده… همان طور که اولین قدم هایت را کنارم برداشتی، وقتی نمی خواهم مجبورم نکن چیزی بخورم که می دانم در زمان نیاز یک روز غذا میفهمی که با وجود تمام اشتباهاتم همیشه بهترین ها را برای من و تو می خواستم همیشه سعی می کنیم بهترین ها را به تو بدهیم، باید مرا درک کنی، کمکم کن، همانطور که وقتی زندگی را شروع کردی به تو کمک کردم، وقتی می گویم که دیگر نمی خواهم زندگی کنم و می خواهم بمیرم، عصبانی نشو… یک روز می فهمی، کمکم کن با قدرت و صبرت این راه را پیدا کنم. بیا پسر عزیزم را تمام کنیم، دوستت دارم.
بیشتر بخوانید:  جملات و متن عاشقانه

مطلب پیشنهادی

دلنوشته های دلنشین

دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …