من دختر نجیبی هستم وقتی زنان بر سرم قند می مالند و در عین حال قند در دلم آب می شود، من یک مرحوم آمرزیده هستم، وقتی زیر سنگ زیبای گرانیت سیاه می خوابم، همسری مهربان و فداکار هستم. مادرم وقتی شوهرم برای اثبات وفاداریش در صفحه اول روزنامه پرتیراژ شهر خبر مرگ مراد می دهد. وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند ارث برادر بزرگترم را بگیرند، ضعیف می شوم. من یک بچه هستم. وقتی نوه هایم و نتایج من مدام از من عکس می گیرند. من یک مادر هستم. وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دراز می کشد. من یک مادر هستم. وقتی مورد حمله تو قرار گرفتم، همسرم. من میفهمم. چون آن روز به مهمانی زنانه رفته بود و غذای بچه ها را درست نکرده بود. من یک زن هستم. وقتی همسایه همسایه هشدار من را می شنود که ماشینش را در پارکینگ بگذارد. من یک مادر هستم. من شیرینم وقتی شوهرم در حال خوردن سوپ سبزی است، وقتی جوانان محله زیر تیر چراغ برق گول می زنند، من “زیبا” هستم.من وقتی شال می پوشم و پاهایم را زیر گلویم سنجاق می کنم «مادربزرگ» هستم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم.به آنها می گوید که من خدمتکار سابق مادرش هستم. من وقتی بیش از پنجاه سال دارم “خانم” هستم و هیچ مردی نمی خواهد وقت خود را با من تلف کند. تو ماه اول عروسیم خانوم کوچولو عروسک نرم تنم خانوم عشقم عشقم قبلش خوشگلم عزیزم ویتامینم مادرشوهرم بهم میگه دنبال جادو بگرد، حاج آقا به من می گوید پدر آقا مصطفی، من مادر فولادزاره هستم، وقتی برای حقم با این و آن مبارزه می کنم، مادرم مرا به خان روستا معرفی می کند، خدمتکار شما، واقعاً من کی هستم؟ .من کی هستم
من دختر نجیبی هستم وقتی زنان بر سرم قند می مالند و در عین حال قند در دلم آب می شود، من یک مرحوم آمرزیده هستم، وقتی زیر سنگ زیبای گرانیت سیاه می خوابم، همسری مهربان و فداکار هستم. مادرم وقتی شوهرم برای اثبات وفاداریش در صفحه اول روزنامه پرتیراژ شهر خبر مرگ مراد می دهد. وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند ارث برادر بزرگترم را بگیرند، ضعیف می شوم. من یک بچه هستم. وقتی نوه هایم و نتایج من مدام از من عکس می گیرند. من یک مادر هستم. وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دراز می کشد. من یک مادر هستم. وقتی مورد حمله تو قرار گرفتم، همسرم. من میفهمم. چون آن روز به مهمانی زنانه رفته بود و غذای بچه ها را درست نکرده بود. من یک زن هستم. وقتی همسایه همسایه هشدار من را می شنود که ماشینش را در پارکینگ بگذارد. من یک مادر هستم. من شیرینم وقتی شوهرم در حال خوردن سوپ سبزی است، وقتی جوانان محله زیر تیر چراغ برق گول می زنند، من “زیبا” هستم.من وقتی شال می پوشم و پاهایم را زیر گلویم سنجاق می کنم «مادربزرگ» هستم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم.به آنها می گوید که من خدمتکار سابق مادرش هستم. من وقتی بیش از پنجاه سال دارم “خانم” هستم و هیچ مردی نمی خواهد وقت خود را با من تلف کند. تو ماه اول عروسیم خانوم کوچولو عروسک نرم تنم خانوم عشقم عشقم قبلش خوشگلم عزیزم ویتامینم مادرشوهرم بهم میگه دنبال جادو بگرد، حاج آقا به من می گوید پدر آقا مصطفی، من مادر فولادزاره هستم، وقتی برای حقم با این و آن مبارزه می کنم، مادرم مرا به خان روستا معرفی می کند، خدمتکار شما، واقعاً من کی هستم؟ .
