جوک جدید خنده دار
وقتی بین خانم های دو برادر رقابت عوض‌کردن لوازم منزل شکل میگیره
.
.
.
اون پولایی که به فنا میره اصطلاحا میگن هزینه های جاری
طنز متن های کوتاه جدید
اختلاف طبقاتی یعنی این که رفیقم از سفر سریلانکاش فیلم میزاره
من از اضطراب تموم شدن حجم نتم نمیتونم ببینم
طنز متن های کوتاه جدید و جالب
من هر وقت دعوام میشه از شیوه جکی جان تو فیلم میمون مست استفاده می کنم.
.
.
انقدر از جهت کتک می خورم تا کوفته بشه بره
طنز متن های جدید
عروسی که دعوت میشدیم از 3روز قبل شام و ناهار روز بیکاری بود،
.
.
.
عروسی دخترداییم گفتند عروسیش هتله بابام یک هفته روز بیکاری غذا اعلام کرد، داداشمو با سُرُم بردیم
طنز متن های کوتاه جدید و جالب
اختلاف وصیت ها قدیم ها وحالا
قدیم:
باغ قلهک واسه مادرتون
خونه امیریه واسه خسرو
عمارت تجریش هم واسه مینا الباقی خیرات ومبرات
اکنون:
قسطهای پراید رو مسعود بده
قسطهای مسکن مهر رو هم شراره بده که کارمنده
قسطهای وام وسایل منزل روهم ماندانا بده.
به پول یارانه هم دست نزنید واسه مادرتونه
در ضمن پیگیر سهام انصاف هم باشین
طنز متن های کوتاه
دیروز حوصلم سر رفته بود گوشی پسرخالمو برداشتم دیدم 4 تا دوست دختر داره نام دوست دختراشو با هم دیگه عوض کردم….!
.
.
الان دیگه دوست دختر نداره….
مریض نیستماااااا شکیبایی ام سر رفته بود….!!
میفهمییییییی؟؟؟؟
حوصلم سر رفته بود !
جوک های خنده دار
اگه یه والیبال خوابیده هم افزایش بشه به گرایش ها
.
.
.
دیگه من میتونم بدون دغدغه داخل دنیای ورزش بشم
اصن با بچه ها یه تیم واسه قهرمانی میبندیم
جوک خنده دار جدید
كيه ؟كيه ؟كيه ؟كيه ؟كيه ؟
كيه ؟كيه ؟كيه ؟
كيه ؟كيه ؟
كيييييييييييييييييييييييه؟؟؟؟؟؟؟
واكنش مامانم
وقتي من تلفن رو جواب ميدم
يعني نميذاره نفس بكشم
طنز متن های خنده دار
سوال زمان ٢٠٠ سالِ دیگه
آل تلگرام به چه قبیله ای میگفتند و آنها کجا را پیروزی کردند؟
.
.
.
آل تلگرام قبیله ای بلاتکلیف و دشت نشین بودند که توانستند بیعت وایبریان را بگیرند وقلمرو واتساپیان را پیروزی کنند
انها نسل لاینیان را منقرض کرده و فیس بوکیان را معدوم نمودند
طنز متن های کوتاه
یکی از افتخـــــاراتم اینکه…
.
.
صبح نِتـــــمو زودتر از سمـــــاورمون روشن میکنم..
شما چطور
طنز متن
تنها تو ایرانه که واسه اولین بار میخوای پیش کسی بخوابی ازت میپرسه:
.
.
لگد که نمی زنی؟؟
اصلا مردم حس خر بودن بهش دست میده
جوک جدید خنده دار
اومدم خونه و دیدم بقیه تو اتاقاشونن، منم یه راست رفتم تو اتاقم...
یهو صدای مامان و بابام رو شنیدم که خشمگین داد میزدن…
گوشیمو برداشتم زنگ زدم به شماره خونه.
مامانم گوشی رو برداشت.
گفتم: مامان من الآن تو سوپر محلم! صداتون داره تا اینجا میاد!
گفت: چی می گی صدامون اومد؟ بعد به بابام گفت: تو دعوا که حرف بدی نزدیم که؟
بازم بگید گوشی بده