ضرب المثل محتسب در بازار است

ریشه ضرب المثل های فارسی, ضرب المثل های خنده دار داستان ضرب المثل حسابدار در بازار است استفاده از ضرب المثل حسابدار در بازار است با توجه به این نکته که هر عملی پاداش است و انسان نتیجه هر کاری را خواهد دید. داستان ضرب المثل حسابدار در بازار است: روایت شده که روزی «هارون الرشید» بهلول را طلبید، او را به عنوان نماینده خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی شخصی به دیگری ظلم و تعدی می کند. یا با سوء استفاده از تاجر در امر خرید و فروش، عدالت در همان جا برقرار می شود، خاطی را اعدام و مجازات کنید! بهلول ناچار موافقت کرد و لباس مخصوص محتسبان را پوشید و به بازار شهر رفت. وقتی به بازار رسید پیرمرد هیزم فروش را دید که چند تکه چوب برای فروش در مقابلش گذاشته بود، ناگهان مرد جوانی آمد و هیزمی برداشت و سریع رفت. بهلول ناراحت بود و می خواست فریاد بزند که ناگهان مرد جوان روی زمین افتاد و هیزم به بدنش رانده شد به طوری که خون از بدن مرد جوان جاری شد. بهلول سپس به گشت و گذار در بازار ادامه داد که ناگهان دید که دکان ماست در حال وزن کردن ماست است.ماست فروش با پنجه پایش کف ترازو را فشار می داد تا ماست کمتری به مشتری بدهد.بهلول می خواست ماست فروش متوجه کار او شود که ناگهان الاغی وارد مغازه ماست فروشی شد و سرش را در ظرفی پر از ماست فرو برد. ماست فروش جیغ کشید، سر الاغ به لبه ظرف ماست خورد، ظرف روی زمین افتاد و شکست و همه ماست ریخت، بهلول چند قدم دیگر رفت و به پارچه فروشی رسید. بازاز که مشغول دوختن پارچه بود، در حین دوخت با انگشت نیم گز را پایین می آورد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود کم می کرد. بهلول جلو آمد تا دست بازاز را بگیرد و او را تنبیه کند، اما در کمال تعجب دید که موشی وارد اتاق پارچه‌فروش شد، سکه‌ای در دهانش گرفت و بدون آنکه پارچه‌فروش بداند فرار کرد. به هارون الرشید گفت: محتسب در بازار است و نیازی به من و دیگری نیست.
بیشتر بخوانید:  ضرب المثل قدر زر زرگر شناسد به چه معنی است؟

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه

ضرب المثل اگر بگوید سفید است می گویم سیاه است دامنه کلمات و ضرب المثل …