ضرب المثل صدایش صبح بلند می‌شود

ضرب المثل ایرانی با معنی,داستان ضرب المثل ها داستان ضرب المثل “صدایش بلند می شود صبح” کاربرد: کنایه از برخورد عاقل و احمق. در گذشته دزدی وارد یک شهر بزرگ شد و از بازار شهر دیدن کرد و متوجه شد که مردم این شهر تجارت پر رونقی دارند و هر روز پول زیادی در بازار رد و بدل می شود. دزد تصمیم گرفت شب هنگام که همه در حال استراحت هستند و بازار خلوت است قفل یکی از مغازه ها را با کلیدش باز کند. امیدوارم بتونم با این کار درآمد خوبی داشته باشم. شب که شد و مغازه ها یکی پس از دیگری تعطیل شد، بازار خلوت شد و دزد توانست مغازه ای را زیر نظر بگیرد، پس وسایلش را جمع کرد و نیمه های شب به درب مغازه ای که می خواست رفت. زنجیر کلیدش را درآورد و شروع به امتحان کردن کلیدهایش کرد تا ببیند با کدام کلید می تواند قفل فروشگاه را باز کند. سارق که با چشمان خود دیده بود یکی از خریداران این مغازه چه مقدار پول به صاحب مغازه داده و گمان می کرد حداقل بخشی از این پول در مغازه بازار باقی مانده است با خود گفت: باید قفل را بردارم. به هر حال در این فروشگاهدوباره به وسایلش نگاه کرد و یک اره نازک دید و تصمیم گرفت با استفاده از آن اره نازک قفل را برای باز کردن در مغازه باز کند و کارش را شروع کند.طبقه بالای مغازه در بازار اتاقی بود که چند کارگر بازار در آن زندگی می کردند. کارگران بیچاره که تمام روز سخت کار می کردند، شب به خواب عمیقی فرو رفتند. در نیمه های شب یکی از این کارگران صدای یکنواخت آرامی شنید. سرش را از پنجره بیرون آورد و خواب آلود به چهارراه بازار نگاه کرد و مردی را دید که روی سکوی جلوی مغازه نشسته بود و از بالا از او پرسید: عمو، چه کار می کنی؟ برای پرسیدن این سؤال، سرش را بلند کرد و دید که از او سؤال می کند: او یک کارگر ساده بازار است. گفت: هیچی مرد، اینجا نشسته ام، یاد بدبختی هایم افتادم و نیمه شب می بافتم. کارگر خوابیده پرسید: داری بافتنی؟ پس چرا سوت می زند؟ دزد جواب داد که این هم از بدبختی من است. از دیشب کوکش کردم ولی قراره از صبح کوک بشه و فردا پخش بشه. کارگر بیچاره ای که آنقدر خسته بود که نمی فهمید چه می گوید. گفت: شاد باش. و به خواب رفت.دزد با خیال راحت به کار خود ادامه داد و قفل را برید و توانست وارد مغازه شود.همانطور که برنامه ریزی کرده بود، پول زیادی برداشت و فرار کرد.صبح روز بعد صاحب مغازه به درب مغازه اش آمد و خواست آن را باز کند اما در کمال تعجب دید که قفل آن بریده شده است. صاحب مغازه در را باز کرد و وارد مغازه شد. وقتی متوجه شد که دزد بسیاری از وسایل او را برده است، شروع به داد و فریاد کرد که اوه، دزد نامرد دیشب وارد مغازه من شد و اموالم را گرفت. با این سروصدا کارگرانی که بالای سرشان خوابیده بودند. با عجله به کف فروشگاه هجوم آوردند و او را زمین زدند و در کمال ناباوری تماشا کردند که دزد دیشب به مغازه این مرد آمد و بیشتر دارایی او را با خود برد. نیمه شب شنیده می شد، پرسید چه این صدا؟ جواب داد: دارم تار می زنم، حالا صدا نیست، فردا صبح صدا می دهد.
بیشتر بخوانید:  ضرب المثل به روباهه گفتند شاهدت كيه ؟ گفت: دمبم !

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه

ضرب المثل اگر بگوید سفید است می گویم سیاه است دامنه کلمات و ضرب المثل …