ضرب المثل خدا شری بدهد كه خیر ما در آن باشد

معنی ضرب المثل های فارسی, ریشه ضرب المثل های ایرانی حکایت ضرب المثل خدا در جایی که خیری برای ما باشد بدی می دهد کاربرد: در مورد حریصان می گویند که به هر طریقی به دنبال سود بیشتر هستند داستان ضرب المثل: روزی روزگاری مردی بود که در شهرستان. این مرد تمام تلاش خود را کرد که منصفانه قضاوت کند و قانون را ناعادلانه نکند، این عدالت به مذاق عده ای از ثروتمندان و قدرتمندان شهر خوش نیامد که به دلیل ثروت و نفوذ خود از وزن قانون فرار می کردند. روزی یکی از ثروتمندان شهر که کینه زیادی نسبت به این قاضی داشت، تصمیم گرفت یک شب که قاضی خواب بود به او حمله کند و او را در حالی که خواب بود بکشد، تصمیم گرفته بود به خانه قاضی برود و غارت. گاو قاضی که از تصمیمات او بی خبر بود، همان روز که کارش تمام شد، طبق معمول به خانه رفت، ابتدا وارد اصطبل شد و برای گاو آب و علوفه تازه ریخت. سپس هنگام اذان مغرب به مسجد رفت و نماز خواند و سپس به خانه بازگشت و قاضی تا شام نزد همسر و پسرش ماند و آرام آرام آماده خواب شد.آن دو نفر در کوچه منتظر بودند قاضی و خانواده اش بخوابند و نقشه هایشان را عملی کنند.یکی می خواست با خنجری که داشت قاضی را تکه تکه کند و دیگری می خواست گاو قاضی را که تمام مال او بود بدزدد، این دو مرد که همدیگر را می شناختند در کوچه همدیگر را دیدند، قلدر از دیگری پرسید: چه کار می کنی؟ اینجا؟ مرد ثروتمند گفت: آمده ام قاضی را بکشم. خیلی ناراحت میشم! اینجا چیکار میکنی و قلدر جواب داد یه ذره اذیتم کردی اومدم گاو رو بدزدم سکوت عمیقی بین این دو نفر بود که هر کدوم با خودش فکر میکرد اگه یکی اول کارش رو انجام بده میتونه کار یکی دیگه رو تموم کنه. شغل، دیگری را نابود کن. اگر گاو زود دزدیده شود می تواند سر و صدا ایجاد کند و قاضی بیدار شود و اگر قاضی زود کشته شود همه می توانند بیدار شوند. به اصطبل رفت و گاو را دزدید. اراذل با این فکر رو به مرد ثروتمند کرد و گفت: ای دوست! شما می خواهید قاضی را بکشید! بگذار اول گاو را بدزدم، بعد تو قاضی را بکش. مرد ثروتمند گفت: تو زرنگی؟ اگر حیوان در حین دزدی گاو صدا کند و همه را بیدار کند چه؟ صبر کن، قاضی را می کشم، سپس بروم گاو را بدزدم.قلدر که خیلی قلدر بود گفت: اشکالی ندارد، من می گویم امکان ندارد، اول من می روم گاو را می گیرم، بعد شما برو و آن را بکش.مرد ثروتمند که به شدت عصبانی شده بود خنجر خود را از غلاف بیرون آورد و گفت: تو ارزشش را نداری. من اول قاضی را می کشم وگرنه ممکن است تو را با این خنجر بکشم. و کم کم دعوا و سر و صدای قلدر و پولدار زیاد شد، قاضی و خانواده اش آرام خوابیده بودند که از سر و صدای کوچه بیدار شدند، قاضی چراغ را روشن کرد تا ببیند بیرون چه خبر است. . زورگو که متوجه شد چراغی در خانه است، متوجه شد که قاضی از خواب بیدار شده است، به قاضی داد زد، بیا این مرد می خواست تو را بکشد. مرد ثروتمند که با دیدن این وضعیت برای دفاع از خود به قاضی داد زد بیدار شو، این مرد آمده است گاو را بدزدد، همسایه های قاضی با شنیدن این صداها به کوچه نزدیک شدند تا ببینند. اتفاقی که در کوچه افتاد هر یک از همسایه ها برای دوری از خطرات احتمالی چوب و چوبی آورده بودند، مرد ثروتمند و قدرتمند که متوجه شد ناموسش را اشتباه گرفته اند، می خواست از خطری که برای خود ساخته بودند فرار کند، اما مردم آن را پیدا کردند. همه جا طرف روی آنها بسته شد و گیر کردند.روز بعد این دو نفر به دادگاه معرفی شدند تا قاضی برای مجازات آنها حکم صادر کند.قاضی گفت: دعوا همیشه بد است و درست نمی دانند، اما این دعوای شما به قیمت جانم تمام شد. مبارزه شما برای من خوب بود. اگر دیشب دعوا نمی کردی، دیشب مرا می کشتند و گاو مرا که تمام دارایی من است، می دزدیدند.
بیشتر بخوانید:  ضرب المثل دست بده ندارد

مطلب پیشنهادی

ضرب المثل اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه

ضرب المثل اگر بگوید سفید است می گویم سیاه است دامنه کلمات و ضرب المثل …