در داستان ضرب المثل ارزن شیطان کاشته شده است: درباره مردمانی است که برای کسب سود بیشتر با حیله تجارت می کنند. روزی روزگاری شیطان از دره ای خوش می گذشت که روستایی بود. مردم آن قصبه چون آب کافی و زمین حاصلخیز داشتند، کشاورزی پر رونق داشتند و به سبب این کشاورزی خوب و پربرکت، با یکدیگر بسیار خوب و دوستانه رفتار می کردند. هنگامی که شیطان وارد این شهر شد و رفتار نیک مردم را دید، خواست که نزد آنان بماند و کشاورزی را آغاز کند، در اولین زمینی که رسید به کشاورز سلام کرد و از او کمک خواست. او چند روز خوب کار کرد و اعتماد صاحب زمین را جلب کرد و صاحب زمین به آنها پیشنهاد داد که شریک شوند و محصول نهایی را بین خودشان تقسیم کنند. کشاورز که تلاش او را دید موافقت کرد. به امید اینکه با هم بذرهای بیشتری بکارند و محصولات بیشتری درو کنند و سود بیشتری به دست آورند. آنها در سال اول با هم کار کردند، زمین را شخم زدند، بذر چغندر کاشتند و به آن آب و کود کافی دادند.هنگامی که زمین سبز و آباد شد، شیطان به همنشین خود گفت: زمین برای توست و برگهای سبز نوید محصول نیکو می دهد، پس آنچه در زمین است برای تو و آنچه در زیر زمین است برای من.در زمان برداشت، صاحب زمین برگهای سبز را جمع میکرد و برای تغذیه دامهایش میبرد و بقیه را برای فروش انبار میکرد. شیطان چغندرها را که محصول اصلی بود، از زمین گرفت و فروخت و سود خوبی به دست آورد. بعد از مدتی سبزی چغندر در انبار پوسیده و خراب شد و تمام زحمات کشاورز به هدر رفت. سال بعد، شیطان دوباره به کشاورز پیشنهاد شراکت داد و مرد ساده لوح پذیرفت. کشاورز تصمیم گرفت زرنگ باشد و بگوید آنچه در زمین است برای من است و آنچه در زمین است برای تو. برای همین است که شیطان گفت: امسال ارزن بکاریم. دوباره زمین را با هم شخم زدند. آنها بذر را کاشتند و به آن آب و کود دادند تا زمانی که زمان درو فرا رسید و هر یک از شرکا سهم خود را از زمین گرفتند. شیطان با خوشحالی تمام خوشه های بارور ارزن را از زمین جمع کرد. نوبت به مرد ساده لوحی رسید که در زمین حفر کرد و جز ریشه شاخه های ارزن چیزی نیافت.