روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم

مضحکه هم میهنان, مطالب خواندنی, لطیفه های توهین آمیز

روزگاری که بهانه های زیاد برای گریستن داریم
حیا خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم. کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز…با اراده همگانی این خلق زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.

یک روز یه ترکه
اسمش ستارخان بود، احتمالا هم باقرخان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما تو این مملکت آزاد زندگی کنیم

یه روز یه رشتیه..
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛ برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه سعی کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد

بیشتر بخوانید:  در گذر از جاده ی زندگی آموختم...

یه روز یه لره…
اسمش کریم خان زند بود، موسس سلسله زندیه؛
آسان زیست، نیک سیرت و انصاف پرور بود و تا ممکن می شد از تندی عمل احتراز می کرد

یه روز یه قزوینی یه…
به نام علامه دهخدا ؛
از لحاظ اخلاقی زیاد منحصر بفرد بود و دیوان پارسی زیاد خوبی برای ما بر جا نهاد

یه روز ما همه با هم بودیم…، ترک و رشتی و لر و اصفهانی
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند… ؛
اکنون دیگه ما برای هم جوک می سازیم، به همدیگه می خندیم!!! و اینجوری شادیم
این از فرهنگ ایرانی به دور می باشد. آخه این نسل جدید نسل قابل اعتماد و متفاوتی هستند
پس با همدیگه بخندیم نه به همدیگه آنقدر اين مطلب را بفرستيم و بخوانيم تا عادتهاي قجري در خنديدن به هموطن( آنكه در ديده ما جا دارد ) در ما بميرد و با هم يكي باشيم مثل هميشه،مثل زمانهاي سختي و مثل زمانهاي جشن و افتخار***

بیشتر بخوانید:  لحـظه زنـدگی را غنیـمت بدانیـم …

مطلب پیشنهادی

دلنوشته های دلنشین

دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …