خدایا کمی جلوتر بیا. من می خواهم چیزی در جسم بگویم. . . این یک اعتراف است. . من نمی توانم بدون او دوام بیاورم. روی لوح سنگی نوشته شده بود: جوان عاشق شود چه کند؟ در زیر هم نوشتم: باید صبر داشته باشید. بار دوم که گذشتم یکی زیر نوشته ام نوشته بود: اگر حوصله ندارید. چه کاری باید انجام دهید؟ با بی حوصلگی نوشتم: بهتره بمیرم بار سوم بود که امید داشتم نوشته ای زیر نوشته ام باشد اما زن جوان مرده ای را زیر سنگ پیدا کردم MASNAIMG 2. اسطوره ها و دوستی ها را رها کنید. اینطوریه؟” اگه نباشی یکی دیگه جای تو رو میگیره!!! به همین سادگی. من این روزها معادل چند غریبه شده ام، هیچکس مرا به هیچ وجه نمی فهمد… . من آب نریختم که برگردی، آب ریختم تا هر چه ردپای زندگی تو هست بشویم…! اعتراف می کنم… کاری برای شغلت نکردم.. اما من دارم کاری می کنم که “فراموش کنم”. می گویند از تو ننویسم لبخندهایت در خونم روی صورتم جمع می شود کی می تواند این را بفهمد؟ گونه هایت از سرما سرخ شده است. شما زیبا شده اید. حرفم را پس می گیرم، عاشق زمستون نیستم، عاشق تو هستم… باز هم در کابین خلوت عکس تو مرا ابری کرد.
برچسباس ام اس عاشقانه اشعار عاشقانه اعترافهاي عاشقانه جملات عاشقانه جملات عاشقانه زیبا دوست داشتن عشق عکس عاشقانه متن هاي عاشقانه متن های عاشقانه
مطلب پیشنهادی
دلنوشته های دلنشین
دلنوشته های زیبا ﺩﺭ ﮐﺎﻓﻪ ﮐﻨﺞ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﻫﻢ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ ﻗﻬﻮﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ …