ضرب المثل مرده ناصرالدین شاه زمانی گفته می شود که کسی تنبل است و بار حقوق گرفتن بر دوش دیگران است و از بیکاری نجات نمی یابد. داستان ضرب المثل : در زمان ناصرالدین شاه عده ای از بیکاران دور هم جمع می شدند و هر بار یکی از آنها خودکشی می کرد و دوستان دیگرش دور او جمع می شدند و به جای آن هرکس از آنجا می گذشت. ، به دنبال او رفتند و برای کفن و دفن او از مردم پول گرفتند. این کارشان ادامه داشت و آن گروه از این طریق حقوق می گرفتند. روزی ناصرالدین شاه هنگام عبور از یکی از محله ها متوجه ازدحام جمعیت شد و علت تجمع را جویا شد. گفتند یک فقیر و بی خانمان فوت کرده و ما برای کفن و دفن پول جمع می کنیم. پادشاه به فروشنده دستور داد که همه چیز را بفروشد، او را دفن کند و همچنین به مرده پول بدهد تا او را به مجلس تشییع جنازه برده و بشوید.اگر مرد دیگری باشد که باید قبل از مرده شسته شود، او را در اتاقی می گذارد و در را می بندد و می رود تا مرده واقعی را بشوید! مرد دروغگو که به شدت گرسنه و تشنه بود، وقت را تلف می‌داند، برمی‌خیزد و اتاق را برای خوردن چیزی جستجو می‌کند.اتفاقاً در کمد اتاق مقداری حلوا و نان پیدا می کند، می گیرد، می خورد و به جای خود برمی گردد و می خوابد، اما چون ریش و سبیل بلندی دارد، مقداری حلوا به ریش می مالد. . مرد وقتی به اتاق برمی گردد تا او را برای شستشو ببرد، می بیند اثری از نان و شیرینی نیست! هر چه فکر می کنید، ذهنتان به جایی نمی رسد که نان و شیرینی ها چه شد؟ بعد مایوس به سراغ مرده دروغین می رود، وقتی شنل خود را برمی دارد، می بیند که ریش و سبیلش از کارامل است، می فهمد کار اوست.چوبی می گیرد و می گذارد روی دیوار و می گوید قبر بکن! حلوای من را می خوری! مرده قلابی از مرده دو سه بوقلمون می خورد، دیگر طاقت نمی آورد و بلند می شود و می گوید: نمی دانی من شاه مرده هستم! چرا شاه را می کشی؟! من می روم و به ناصرالدین شاه می گویم که آنقدر مردی که من زنده بودم! آن وقت چه می خواهی بگویی و چه جوابی باید به ناصرالدین شاه بدهی؟! او چون از قضیه بی خبر بود، از دنیا رفت، ترسید و گفت: به خدا قسم از ضرب و شتم من به ناصرالدین شاه نگو؟ دروغگو وقتی دید خیلی ترسیده ای و احمق به نظر میرسی گفت: پس پولی را که برای شستن من گرفتی به من بده تا از قضیه چشم پوشی کنم! حیف است که چنین بینشی فوراً پول را گرفت و به دست مردی گذاشت.داستان ضرب المثل ﻣﺮﺩﻩ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺯﻧﯽ؟!
ضرب المثل مرده ناصرالدین شاه زمانی گفته می شود که کسی تنبل است و بار حقوق گرفتن بر دوش دیگران است و از بیکاری نجات نمی یابد. داستان ضرب المثل : در زمان ناصرالدین شاه عده ای از بیکاران دور هم جمع می شدند و هر بار یکی از آنها خودکشی می کرد و دوستان دیگرش دور او جمع می شدند و به جای آن هرکس از آنجا می گذشت. ، به دنبال او رفتند و برای کفن و دفن او از مردم پول گرفتند. این کارشان ادامه داشت و آن گروه از این طریق حقوق می گرفتند. روزی ناصرالدین شاه هنگام عبور از یکی از محله ها متوجه ازدحام جمعیت شد و علت تجمع را جویا شد. گفتند یک فقیر و بی خانمان فوت کرده و ما برای کفن و دفن پول جمع می کنیم. پادشاه به فروشنده دستور داد که همه چیز را بفروشد، او را دفن کند و همچنین به مرده پول بدهد تا او را به مجلس تشییع جنازه برده و بشوید.اگر مرد دیگری باشد که باید قبل از مرده شسته شود، او را در اتاقی می گذارد و در را می بندد و می رود تا مرده واقعی را بشوید! مرد دروغگو که به شدت گرسنه و تشنه بود، وقت را تلف می‌داند، برمی‌خیزد و اتاق را برای خوردن چیزی جستجو می‌کند.اتفاقاً در کمد اتاق مقداری حلوا و نان پیدا می کند، می گیرد، می خورد و به جای خود برمی گردد و می خوابد، اما چون ریش و سبیل بلندی دارد، مقداری حلوا به ریش می مالد. . مرد وقتی به اتاق برمی گردد تا او را برای شستشو ببرد، می بیند اثری از نان و شیرینی نیست! هر چه فکر می کنید، ذهنتان به جایی نمی رسد که نان و شیرینی ها چه شد؟ بعد مایوس به سراغ مرده دروغین می رود، وقتی شنل خود را برمی دارد، می بیند که ریش و سبیلش از کارامل است، می فهمد کار اوست.چوبی می گیرد و می گذارد روی دیوار و می گوید قبر بکن! حلوای من را می خوری! مرده قلابی از مرده دو سه بوقلمون می خورد، دیگر طاقت نمی آورد و بلند می شود و می گوید: نمی دانی من شاه مرده هستم! چرا شاه را می کشی؟! من می روم و به ناصرالدین شاه می گویم که آنقدر مردی که من زنده بودم! آن وقت چه می خواهی بگویی و چه جوابی باید به ناصرالدین شاه بدهی؟! او چون از قضیه بی خبر بود، از دنیا رفت، ترسید و گفت: به خدا قسم از ضرب و شتم من به ناصرالدین شاه نگو؟ دروغگو وقتی دید خیلی ترسیده ای و احمق به نظر میرسی گفت: پس پولی را که برای شستن من گرفتی به من بده تا از قضیه چشم پوشی کنم! حیف است که چنین بینشی فوراً پول را گرفت و به دست مردی گذاشت.
